تیز شست

لغت نامه دهخدا

تیزشست. [ ش َ ] ( ص مرکب ) کماندار و یا تیرانداز چابک. ( ناظم الاطباء ). تیراندازی که تیرش تیز از نشان بگذرد. ( آنندراج ) :
بنواخت مرغ دل را، نگهت به تیر مژگان
نبود چو تو حریفی بخدا به تیزشستی.علی خراسانی ( از آنندراج ).رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

کماندار و یا تیر انداز چابک تیراندازی که تیرش تیز از نشان بگذرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال مارگاریتا فال مارگاریتا