تباهی جستن

لغت نامه دهخدا

تباهی جستن. [ ت َ ج ُ ت َ ]( مص مرکب ) فساد جستن. افساد. تباهکاری :
مر او را گفت دیدی این چنین کار
نگه کن تا پسندد هیچ هشیار
که رامین با زنم جوید تباهی
کند بد نام من در پادشاهی.( ویس و رامین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فساد جستن افساد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن فال امروز فال امروز