لغت نامه دهخدا
چیچکلو. [ چی چ َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب در 28هزارگزی جنوب باختری سراب و 15هزارگزی شوسه سراب به تبریز واقع شده، 365 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات است، اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
چیچکلو. [ چی چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سهندآباد شهرستان تبریز. در 29 هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 26 هزارگزی شوسه بستان آباد به تبریز واقع شده. جلگه است و 318 تن سکنه دارد. از رود چیچکلو آبیاری میشود. محصولش غلات، درخت تبریزی و شغل اهالی کشاورزی و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
چیچکلو. [ چی چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه. در 81هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 500 گزی باختر شوسه شاهین دژ به میاندوآب واقع است. جلگه است، 102 تن سکنه دارد. از زرینه رود آبیاری میشود. محصولش غلات بادام، چغندر، و حبوبات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
چیچکلو. [ چی چ َ ]( اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار. در 5 هزارگزی شمال باختری حسن آباد سوگند و 12هزارگزی شمال آی قلعه سی واقع است. 440 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، از قبیل قالیچه و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).