بیوار کردن

لغت نامه دهخدا

بیوار کردن. [ بی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اجابت. ( فرهنگ اسدی ). برآوردن و قضا کردن حاجت و آرزو و مانند آن. ( یادداشت مؤلف ) :
بامید رفتم بدرگاه او
امید مرا جمله بیوار کرد.بهرامی ( از فرهنگ اسدی ).و در نسخه ای از اسدی بیواز کرد آمده است. رجوع به بیواز شود.

فرهنگ فارسی

اجابت ٠ بر آوردن و قضا کردن حاجت و آرزو و مانند آن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم