برگذار کردن

لغت نامه دهخدا

برگذار کردن. [ ب َ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) انجام دادن. اجرا کردن. || بپایان بردن. ( فرهنگ فارسی معین ). بانجام رسانیدن. ختم کردن. ورگذار کردن. خاتمه بخشیدن : عروسی را با صد تومان برگذار کردند. عزا را با سه نهار و یک هفته و یک چله برگذار کردند. مهمانی را به یک عصرانه برگذار کردند. ( از یادداشت دهخدا ). || سپری کردن.سپری ساختن. || برپا داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || عرض کردن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || انعام دادن و بخشش کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به برگزار کردن شود.

فرهنگ معین

(بَ. گُ. کَ دَ ) (مص م . ) سپری کردن ، به پایان بردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- سپری کردن سپری ساختن . ۲- برپاداشتن منعقد ساختن .، انجام دادن اجرا کردن .

ویکی واژه

سپری کردن، به پایان بردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت