اهل فراش

لغت نامه دهخدا

اهل فراش. [ اَ ل ِ ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مریض و ذی فراش. ( آنندراج ). در بسترافتاده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مریض و ذی فراش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال کارت فال کارت فال مکعب فال مکعب فال احساس فال احساس