اندر واه

لغت نامه دهخدا

اندرواه. [ اَ دَ ] ( ص مرکب ) سرگشته و حیران. || سرنگون آویخته. || ( اِ مرکب ) احتیاج. ( برهان قاطع ) ( مؤید الفضلاء ). و رجوع به اندروای شود.

فرهنگ فارسی

سرگشته و حیران یا سرنگون آویخته . احتیاج .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم