ابو حکیمه

لغت نامه دهخدا

ابوحکیمه. [ اَ ح َ م َ ] ( اِخ ) تابعی است و از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کند.
ابوحکیمه. [ اَ ح َ م َ ] ( اِخ ) جمال. اواز سعیدبن مسیب حدیث شنید و قرة از او روایت کند.
ابوحکیمه. [اَ ح َ م َ ] ( اِخ ) راشدبن اسحاق کاتب. به عربی شعر نیز می گفت و دیوان او هفتاد ورقه است. ( ابن الندیم ).
ابوحکیمه. [ اَ ح َ م َ ] ( اِخ ) عصمه. از ابوعثمان حدیث شنیده است.

فرهنگ فارسی

بعربی شعر می گفته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان فال نخود فال نخود