کندوره

لغت نامه دهخدا

کندوره. [ ک َ رَ / رِ ] ( اِ ) سفره چرمین. ( برهان ) سفره باشد. ( صحاح الفرس ). سفره ای بزرگ که آن را دستار خوان می گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). دستار خوان. سفره. کندوری.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || پیش انداز و آن پارچه ای باشد که در پیش سفره و بر روی زانوی مردم بگسترانند تا چیزی از خوردنی بر زمین و دامن مردم نریزد و این رسم در ملک روم جاری است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || میز بزرگ. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ). || خوان کلان. ( ناظم الاطباء ). || کندو. کنور. کندوله. خم از گل کرده که غله در آن ریزند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(کَ رَ یا رِ ) (اِ. ) ۱ - سفره ، سفرة چرمین . ۲ - پیش بند.

فرهنگ عمید

سفرۀ چرمی بزرگ.

ویکی واژه

سفره، سفرة چرمین.
پیش بند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال فنجان فال فنجان فال سنجش فال سنجش