کلاه نهادن

لغت نامه دهخدا

کلاه نهادن. [ ک ُ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از تواضع و عجزو زبونی باشد. ( برهان ). بمعنی کلاه پیش کسی نهادن. ( آنندراج ). تواضع کردن عجز و زبونی نمودن. ( ناظم الاطباء ). عجز و زبونی کردن. ( از انجمن آرا ) :
کله با همتت بنهاده گردون
کمر در خدمتت بربسته جوزا.انوری ( از آنندراج ).به کوی عشق تو جان در میان راه نهم
کلاه بنْهم و سر بر سر کلاه نهم.خاقانی.|| کنایه از سجده کردن و سر بر زمین نهادن هم گفته اند. ( برهان ). سجده کردن و سر بر زمین نهادن. ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اظهار عجز و فروتنی کردن . یا کلاه کسی را . ( مصدر ) ۱ - کلاه ( یا تاج ) بر سر کسی گذاشتن . ۲ - مفتخر کردن ( ایهام بدو معنی ) : ( شاه دیدش چو پیر کار آگاه بولی عهدیش نهاد کلاه ) . ( امیر خسرو )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی