پیرده

لغت نامه دهخدا

پیرده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن. واقع در 10 هزارگزی خاور فومن و 1 هزارگزی شمال بازار شفت. جلگه ، معتدل ، مرطوب. دارای 382 تن سکنه. آب آن از رودخانه نمک. محصول آنجا برنج و ابریشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و شال بافی است و راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
پیرده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 9 هزارگزی شمال رشت و 2 هزارگزی شمال خاور پیربازار. جلگه ، معتدل ، مرطوب. دارای 243 تن سکنه. آب آن از صیقلان رودبار. محصول آنجا برنج و صیفی کاری. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
پیرده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) سرده. موضعی به کلارستاق مازندران. ( سفرنامه رابینو ص 108 بخش انگلیسی ).
پیرده. [ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی جزء بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 3 هزارگزی خاور فومن کنار راه فرعی فومن به شفت. جلگه ، معتدل ، مرطوب دارای 192 تن سکنه. آب آن از رودخانه شاخ رز، محصول آنجا برنج ، توتون سیگار. چای و جالیز کاری. شغل اهالی زراعت ومکاری. و راه آن اتومبیلرو است. در حدود 10 باب دکان دارد. سابقاً روزهای پنجشنبه بازار عمومی داشته است ولی فعلاً ندارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

فرهنگ فارسی

دهی جزئ بخش مرکزی شهرستان فومن
دهی جزئ بخش مرکزی شهرستان رشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال انگلیسی فال انگلیسی فال چوب فال چوب فال حافظ فال حافظ