وطس

لغت نامه دهخدا

وطس. [ وَ ] ( ع مص ) سخت زدن زمین را به موزه و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از تاج المصادر بیهقی ). || شکستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی شکستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ).
وطس. [ وُ طُ ] ( ع اِ ) ج ِ وطیس. ( اقرب الموارد ). رجوع به وطیس شود.

فرهنگ فارسی

جمع وطیس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال تک نیت فال تک نیت استخاره کن استخاره کن فال احساس فال احساس