هزر

لغت نامه دهخدا

هزر. [ هََ ] ( ع مص )به عصا سخت زدن بر پهلو و پشت کسی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سخت درخستن. || راندن و دور کردن کسی را به عصا. ( منتهی الارب ). || بر زمین زدن چیزی را. || عطای بسیار دادن کسی را. || خندیدن. || شتافتن به حاجت. || گران کردن نرخ در بیع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بی اندیشه خریدن چیزی را و درآمدن در آن. ( منتهی الارب ).
هزر. [ هَِ ] ( ع ص ) زیان زده. ( منتهی الارب ). مغبون. ( اقرب الموارد ). || گول. ( منتهی الارب ). احمق. ( اقرب الموارد ). || درشت. ( منتهی الارب ). شدید. ( اقرب الموارد ).
هزر. [ هَُ زَ ] ( اِخ ) موضعی که در آن قوم ثمود هلاک شدند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || قبیله ای در یمن که شب خفتند وهلاک شدند، و گویند شهر هذیل است. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

زیان زده مغبون
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت