نموک

لغت نامه دهخدا

نموک. [ ن َ ] ( اِ ) نشانه تیر. هدف. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ظاهراً مصحف تموک است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تموک شود. || ( ص ) نمور. ( فرهنگ فارسی معین ). نم دار. پرنم. بر اثر رطوبت بوی ِ نا گرفته.

فرهنگ عمید

۱. نمناک، نم دار، مرطوب.
۲. (اسم ) هدف، نشانۀ تیر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نمور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم