نشاخته

لغت نامه دهخدا

نشاخته. [ ن ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) نشانیده. ( برهان قاطع ). نشانده شده. رجوع به نشانیده شود. || تعیین کرده شده. ( برهان قاطع ). رجوع به نشناخت و نشناخته شود. || کارگذاشته شده. نصب کرده شده. تعبیه شده.
- درنشاخته ؛ نصب شده.
- جواهر درنشاخته ؛ مرصع: گرزن ؛ نیم تاجی باشد از دیبا و جواهر درنشاخته. ( لغت نامه اسدی ).

فرهنگ عمید

۱. نشانده.
۲. جا داده شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال شمع فال شمع فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال درخت فال درخت