موازرت

لغت نامه دهخدا

موازرت. [ م ُ زَ / زِ رَ ] ( از ع ، اِمص ) موازرة. رجوع به موازرة شود.
مؤازرة. [ م ُ آزَ رَ ] ( ع مص ) برابر شدن و مقابل گشتن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مساوات کردن با کسی. ( ناظم الاطباء ). مواسات. مساوات. ( یادداشت مؤلف ). || با هم مدد کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مدد کردن و یاری نمودن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). یاری کردن با کسی. ( دهار ). یاری کردن. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 85 ). || قوت دادن بعض نبات مر بعضی دیگر را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || پیچیدن کشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
موازرة. [ م ُ زَ رَ ] ( ع مص ) همپشتی کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). موازرت. مدد کردن و یاری نمودن کسی را ( ولی کمتر استعمال می شود و بیشتر مؤازره با همزه می گویند ). ( ناظم الاطباء ). یاری دادن. ( غیاث ) ( از اقرب الموارد ). ورجوع به مؤازرة شود. || وزیری کردن. ( منتهی الارب ). کسی را وزیری کردن. ( از اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). وزارت. وزیری کردن. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). و رجوع به موازرت شود. || بردن و حمل کردن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مُ زِ رَ ) [ ع . موازرة ] (مص م ) یاری نمودن .

فرهنگ عمید

۱. یاری و کمک کردن.
۲. وزیری کردن.

ویکی واژه

یاری نمودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال آرزو فال آرزو فال عشقی فال عشقی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی