لغت نامه دهخدا
مروس. [ م َرْ وَ ] ( اِ ) عادت. ( ناظم الاطباء ).
مروس. [ م َ ] ( معرب ، اِ ) ( معرب امارکوس ) مرزنگوش.
- مروس اقطی ؛ مرزنگوش. توضیح آنکه جزء اول یعنی مروس معرب و مصحف امارکوس است و جزء دوم یعنی اقطی معرب اکته یونانی به معنی دماغه. ساحل. کنار رود و غله و آرد.