قمرالدین

لغت نامه دهخدا

قمرالدین. [ ق َ م َ رُدْ دی ] ( ع اِ مرکب ) شکرپاره در اصطلاح اهل اصفهان. ( ابن بطوطة ): و بها [ به اصفهان ] الفواکه الکثیرة و منها المشمش الذی لا نظیر له یسمونه بقمرالدین. ( ابن بطوطة ).

فرهنگ فارسی

شکرپاره در اصطلاح اهل اصفهان

فرهنگ اسم ها

اسم: قمرالدین (پسر) (عربی)
معنی: آن که در دین چون ماه می درخشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه