ذبذب

لغت نامه دهخدا

ذبذب. [ ذَ ذَ ] ( ع اِ ) شرم مرد. ذبذبة. نره. عورت مرد. فرج و ذکر. ( دهار ). || دفع. نگاهداشت.
ذبذب. [ ذَ ذَ ] ( اِخ ) چاهی است به موضعی مسمی به مطلوب از دیار ابی بکربن کلاب.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کُبْکِبُواْ: چندین بار پشت سر هم با رو به زمین افکنده شدند (این تکرار حروف اصلی نشانه تکرار عملی است که فعل به آن دلالت دارد مثل کلمات دب و دبدب ، ذب و ذبذب ، زل و زلزل ، دک و دکدک )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
تذبذب بمعنی حرکت است در مجمع فرموده: «ذبذبة فتذبذب» یعنی او را حرکت دادم و حرکت کرد، و آن مانند حرکت دادن شی‏ء آویزان است خدا فرموده: آیه در وصف منافقین است که نه از مؤمنان بودند و نه از کفّار بلکه هم به این و هم به آن سو می‏رفتند یعنی میان کفر و ایمان مردّداند نه حقیقةً به سوی مؤمنان و از آنهااند و نه واقعاً بسوی کفّار و در ردیف آنها هستند. بنظر م آید مراد تذبذب ظاهری و هر دو کنار آمدن است نه تذبذب قلبی و شاید مراد تحیّر قلبی آنهاست که نه واقعاً ایمان می‏آورند و نه از روی جهل کافر حقیقی‏اند. این کلمه فقط یکبار در کلام اللّه مجید آمده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه