تزک

لغت نامه دهخدا

تزک. [ ت ُ زُ ] ( ترکی ، اِ ) ترتیب و انتظام و ضابطه لشکر و مجلس و این لفظ ترکی است. گاهی توزک به زیادت واو نویسند مطابق رسم خط ترکی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ترکش. ( آنندراج ) ( بهارعجم ) :
فوج صد بوالهوس از ناوک آهی شکنم
تزک سینه پر از ناوک دلدوز من است.سنجر کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. تعلیم وتربیت.
۲. نظم وترتیب.
۳. سامان و آرایش.

فرهنگ فارسی

ترتیب و انتظام و ضابطه لشکر و مجلس و این لفظ ترکی است .

دانشنامه عمومی

تزک (سرده). تزک، پیزر ( نام علمی: Scirpus ) نام یک سرده از تیره جگنیان است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم