سرخ مرد

لغت نامه دهخدا

سرخ مرد. [ س ُ م َ ] ( اِ مرکب ) نازک بدن است و آن رستنیی باشد که برگش به برگ بستان افروز ماند و ساق آن سرخ و خوش آینده بود. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) :
چه شک آنجا که آن سرخار شد پست
دمد گر سرخ مرد از خاک پیوست.امیرخسرو دهلوی ( از آنندراج ).سرخک. رجوع به سرخک شود.

فرهنگ فارسی

نازک بدن است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ استخاره کن استخاره کن