لغت نامه دهخدا بیهوده گو. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) بیهوده گوی. کسی که سخنش معنی ندارد. ( ناظم الاطباء ). لغوگوی. نافرجام گوی. یافه گوی. یاوه درای. و رجوع به بیهوده گوی و بیهده گو شود.