لغت نامه دهخدا
- چپ افتادن باکسی ؛ کینه از وی بدل گرفتن. با او بد شدن. دشمن شدن با وی :
از چشم هوس عیش و طرب افتاده است
با راست روان زمانه چپ افتاده است.ظهوری ( از آنندراج ).|| مکاری ورزیدن. ( آنندراج ). حیله بکار بردن. ( ناظم الاطباء ). || در طرف چپ افتادن چیزی. ( فرهنگ نظام ). برگشتن بطرف چپ :
با حریفان همه درساخته غیر از با ما
کشتی ما و تو افتاده همین تنها چپ.شفایی ( از آنندراج ).رجوع به چپ بستن شود.