شعله خو

لغت نامه دهخدا

شعله خو. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) شعله خوی. آتشی. ( ناظم الاطباء ). آتش طبع. آتش مزاج. و صاحب آنندراج گوید: آن را درباره محبوب بکار برند :
نتواند آرزویی در دل نهاد خرمن
برقی ز شعله خویی گر در نهاد باشد.ظهوری ترشیزی ( از آنندراج ).|| آتش خوی و تندخوی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شعله خوی آتشی آتش طبع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت