شوریده هش

لغت نامه دهخدا

شوریده هش. [ دَ / دِ هَُ ]( ص مرکب ) شوریده عقل. شوریده مغز. معتوه. دارای شوریدگی هوش یا اختلال حواس. ( یادداشت مؤلف ) :
برادرکش و بدتن و شاه کش
بداندیش و بدنام و شوریده هش.فردوسی.بداندیش گرگین شوریده هش
به یک سوی بیشه درآمد خمش.فردوسی.فژه گنده پیری است شوریده هش
بداندیش فرزند و هم شوی کش.اسدی.

فرهنگ فارسی

شوریده عقل شوریده مغز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال نخود فال نخود فال سنجش فال سنجش فال احساس فال احساس