لغت نامه دهخدا برانس. [ ب َ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ بُرْنُس. ( منتهی الارب ) ( السامی ). کلاه دراز که ترسایان می پوشیدند. ( آنندراج ). رجوع به برنس شود.برانس. [ ب ِ ن ِ ] ( اِخ ) ( جبال... ) جبال برتات. جبال بیرانه. کوههای پیرنه . ( یادداشت مؤلف ). رجوع به پیرنه شود.