جرن

لغت نامه دهخدا

جرن. [ ج َ رَ ] ( ع اِ ) زمین درشت و سخت. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ). زمین درشت و آن کلمه تبدیل شده «جرل » است. ( از متن اللغة ). و رجوع به جرل شود. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ) «و نحن نغدو فی الخبار و الجرن َ». ( از ذیل اقرب الموارد ). ج ، جُرُن. ( آنندراج ). || سنگ میان خالی پر از آب که از آن وضو سازند. ( آنندراج ). سنگی که میان آن کنده شده برای آب و جز آن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آوندی است سنگین که بدان وضو کنند. ( منتهی الارب ). آوندی است ازسنگ که در آن دست و رو شویند. ( یادداشت مؤلف ). صاحب متن اللغة آرد: گمان میبرم که این کلمه معرب است از لغتی یونانی که مردم مدینه آن را مهراس گویند و فصیح کلمه «حوی » است و آن حوض کوچکی است که آبشخور شتراست. ( از متن اللغة ). ج ، جِران و اَجران. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || آنچه آسیا شده باشد. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
جرن.[ ج ُ ] ( ع اِ ) خرمنگاه. ( منتهی الارب ). خرمنگاه گندم که در آن گندم درو میشود. ( از متن اللغة ). یا اینکه بیدر خرمنگاه گندم و جرن خرمنگاه خرماست. ( از متن اللغة ). جرین. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || جای خرما خشک کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ثعالبی در فقه اللغة گوید: بیدر جای خرمن گندم و جرین جای خرمن مویز و مربد جای خرمن خرما است. ( از اقرب الموارد ).
جرن. [ ج ُ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ جران ؛ پیش گردن شتر از مذبح تا منحر. ( منتهی الارب ). باطن گردن شتر از مذبح تا منحر. ( از متن اللغة ).
جرن. [ ج ِ ] ( ع اِ ) لغتی در جرم به معنی جسم است. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). یقال : «القی اجرانه و شراسره اذا برک اوالقی ثقله ». ( از متن اللغة ). و رجوع به جرم شود.
جرن. [ ج ُ ] ( اِخ )لقب عمروبن علاء یشکری محدث بود. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

لقب عمروبن علائ یشکری محدث بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال عشق فال عشق فال لنورماند فال لنورماند استخاره کن استخاره کن