ضغطه

لغت نامه دهخدا

( ضغطة ) ضغطة.[ ض ُ طَ ] ( ع اِمص ) سختی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). فشارش. ( منتهی الارب ). فشار. || اکراه. یقال : اخذت فلاناً ضغطة؛ اذا ضیقت علیه لتکرهه. ( منتهی الارب ). || مطالبت غریم در ادای دین به حدی که داین تنگدل گردیده بر کمتر از حق خود راضی شود و آن را عجالةً گیرد. ( منتهی الارب ). || تنگی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). || مشقت. ( منتخب اللغات ) ( دهار ) ( غیاث ).

فرهنگ معین

(ظُ طَ یا طِ ) [ ع . ضغطة ] (اِمص . ) ۱ - فشار. ۲ - سختی ، تنگی . ۳ - رنج ، زحمت ، مشقت . ۴ - کراهت ، اکراه .

فرهنگ عمید

= ضغط

ویکی واژه

فشار.
سختی، تنگی.
رنج، زحمت، مشقت.
کراهت، اکراه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال آرزو فال آرزو فال درخت فال درخت