بهیمی. [ب َ می ی ] ( ص نسبی ) منسوب به بهیمه که بمعنی چارپایه است. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). منسوب به بهیمه. حیوانی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) : بر لذت بهیمی چون فتنه گشته ای بس کرده ای بدان که حکیمت بود لقب.ناصرخسرو.و از عادت بهیمی و طبیعت سبعی امتناع نمی نمود. ( سندبادنامه ص 114 ). پای بگشا از این بهیمی سم سر برون آر از این سفالی خم.نظامی.