لغت نامه دهخدا
خسروشیرین. [ خ ُ رَ / رُو ] ( اِ ) نام یکی از آهنگهای موسیقی است.
خسروشیرین. [ خ ُ رَ / رُو ] ( اِخ ) نام دیگر قصر شیرین است. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ج 1 ص 148 شود.
خسروشیرین. [ خ ُ رَ / رُو ] ( اِخ ) نام قریه ای است هفت فرسنگی بیشتر میانه شمال و مغرب آسپاس. ( از فارسنامه ابن بلخی ).
خسروشیرین. [ خ ُ رَ / رُو ] ( اِخ ) نام رودخانه ای است در سرحد چهاردانگه ولایت قشقائی به فارس. آب آن شیرین و گوارا و اصل آن چشمه و در تنگ براق میانه دزکرد و کامفیروز برودخانه اوجاق و رودخانه دزکرد می پیوندد. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خسروشیرین. [ خ ُ رَ / رُو ] ( اِخ ) نام یکی از اعمال ولایت جوین است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خسروشیرین. [ خ ُ رَ / رُو ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دز کرد بخش مرکزی شهرستان اقلید، واقع در 80 هزارگزی باختر اقلید دامنه جنوبی کوه آب سیاه ، دامنه ، سردسیر، آب آن از چشمه ، محصول آن غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت ، راه فرعی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).