لغت نامه دهخدا
تاسیت. ( اِخ ) تاسیتوس . امپراتور روم که بسال 200 م.متولد شد و در 276 م. درگذشت. وی مدعی همنژادی با تاسیت مورخ مشهور گشت. مردی خشن بود و پس از ده ماه حکومت مقتول گردید. در جمعآوری آثار تاسیت مورخ مذکورکوشش فراوان بکار برد. به اصلاح امور لشکر همت گماشت. فتوحاتی در آسیای صغیر نصیب وی شد و نیز مقاومت آلانها را درهم شکست. رجوع به کتاب از سعدی تا جامی تألیف برون ترجمه علی اصغر حکمت ص 96 و ایران باستان و قاموس الاعلام ترکی شود.
تأسیة. [ ت َءْ ی َ ]( ع مص ) ( از «أس و» ) اندوه نمودن برای کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || بصبرفرمودن. ( تاج المصادر بیهقی ). تسلی دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تعزیت کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( آنندراج ). || یاری کردن کسی را. || چاره جویی و معالجه کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).