ز پای درامدن

لغت نامه دهخدا

( ز پای درآمدن ) ز پای درآمدن. [ زِ دَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) مغلوب حریف کشتی و جز آن شدن. عاجز شدن. از کار افتادن. از پا افتادن. زمین گیر شدن. زبون شدن. زیردست شدن :
نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست.سعدی.رجوع به «زپای درآوردن » و «پای » و «از پای درآمدن » شود. || مردن. هلاک گشتن. تباه گشتن. رجوع به «پای » شود.

فرهنگ فارسی

( ز پای در آمدن ) مغلوب حریف کشتی و جز آن شدن عاجز شدن مردن تباه گشتن از کار افتادن زیر دست شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال میلادی فال میلادی فال تاروت فال تاروت فال آرزو فال آرزو