دانشنامه عمومی
این برهان از ابداعات ارسطو می باشد. بعدها توماس آکویناس به عنوان نخستین برهانش به آن پرداخت.
در جهان اسلام نیز کسانی چون ملاصدرا و هادی سبزواری به شرح آن پرداختند.
هر حرکتی محرّکی لازم دارد و چون امتداد سلسلهٔ حرکت ها و محرک ها تا بی نهایت محال است، در نهایت امر باید همهٔ حرکتها منتهی به امری ثابت بشوند که آن ثابت یا محرک اول غیر متحرک را خدا می نامیم.
این حرف انتزاعی و شهودی که هر حرکتی محرکی بخواهد، در عالم واقعیت غلط از آب درآمده است. بطلان این سخن در دانش فیزیک از زمان نیوتون به اثبات رسیده؛ این گونه نیست که نفس حرکت به عامل و محرک نیازمند باشد؛ حرکت به عامل احتیاج ندارد، بلکه تغییر حرکت است که نیازمند عامل است. حالت عادی اجسام این است که در حرکت یکنواخت ( یا سکون ) باشند، نه الزاماً در سکون؛ پس جسم می تواند همواره در حال حرکتی یکنواخت باشد، در حالی که هیچ عامل خارجی بر آن اثر نمی گذارد.
اجسام تمایل دارند حالت اولیه خود را حفظ کنند؛ یعنی اگر ساکن هستند در حالت سکون باقی بمانند و اگر در حال حرکت هستند به حرکت خود به طور یکنواخت با سرعت ثابت ادامه دهند. حال اگر بخواهیم جسم ساکنی را به حرکت درآوریم یا سرعت متحرک را کاهش یا افزایش دهیم، باید به آن نیرو وارد کنیم. نیرو با ایجاد شتاب باعث تغییر سرعت می شود.
مرتضی مطهری می گوید:
. . . آن محرکی که ارسطوئیین گفته اند، غیر از آن عاملی است که فیزیک امروز می شناسد… آنچه که تجربیات علمی امروز ثابت می کند، رابطه حرکت است با عامل خارج از وجود متحرک، در صورتی که از نظر فلسفی عامل حرکت همیشه در داخل جسم متحرک است و عامل خارجی عامل دست دوم است نه عامل دست اول… فیلسوف وقتی می گوید حرکت یعنی هر گونه تغییر، نقطه مقابل ثبات… آنچه ارسطو و ارسطوئیین گفته اند، اگر هم درست نباشد باید به دلیل دیگری درست نباشد
هر جسمی که در حالت سکون یا حرکت یکنواخت باشد محاط به قوانین و فضایی است که آن را دربر گرفته؛ مثلاً از منظر گرانشی در میدان هیگز قرار دارد و این میدان چگونگی کنش گرانشی آن را مشخص می نماید.
حال چگونه این همه قوانین و وجود فضاهای محاطی یک جسم را فاقد هر گونه حرکت و تغییر بپنداریم در حالی که اثر آن ها موجودیت و رفتار آن جسم را دربر گرفته است.