( آلاوه ) آلاوه. [ وَ / وِ ] ( اِ ) آلاو. اَلَو : ز چشمان آنقدر اخگر ببارم که گیتی سربسر آلاوه گیرد.باباطاهر.|| دیگدان. جائی که در آن آتش روشن کنند. ( برهان ). آلاوه. [ وَ / وِ ] ( اِ ) دو پاره چوب که کودکان بدان بازی کنند یکی بلند نزدیک سه بدست و دیگری کوتاه چندِ قبضه ای ، و دو سر چوب کوتاه تیز باشد.
فرهنگ معین
( آلاوه ) (وِ ) ( اِ. ) ۱ - شعلة آتش ، زبانة آتش . ۲ - جایی که در آن آتش روشن کنند.
فرهنگ عمید
( آلاوه ) شعلۀ آتش، زبانۀ آتش، الو: ز چشمان آن قدر اخگر ببارم / که گیتی سربه سر آلاوه گیرد (باباطاهر: لغت نامه: آلاوه ).
فرهنگ فارسی
( آلاوه ) ( اسم ) ۱ - شعل. آتش آلاو ۲- دیگدان جایی که در آن آتش روشن کنند.
فرهنگ اسم ها
اسم: آلاوه (دختر) (فارسی) (تلفظ: alave) (فارسی: آلاوه) (انگلیسی: alave) معنی: آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می کنند