مرهم بها

لغت نامه دهخدا

مرهم بها. [ م َ هََ ب َ ] ( اِ مرکب ) زری که به مجروح دهند برای درمان کردن وی. ( آنندراج ) :
ثنا گفت برکار استادشان
ز مرهم بها خون بها دادشان.ملاعبداﷲ هاتفی ( از آنندراج ).میان ما و تو ای غیر ما جزا نشود
که خون بهای تو مرهم بهای ما نشود.نادم گیلانی ( از آنندراج ).|| حق العلاج جراح. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

زری که به مجروح دهند برای درمان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال چای فال چای فال ارمنی فال ارمنی فال پی ام سی فال پی ام سی