لغت نامه دهخدا
شعرانی. [ ش َ نی ی ] ( اِخ ) نام یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی است. ( ابن ندیم ).
شعرانی. [ ش َ نی ی ] ( اِخ ) سلیمان بن موسی. از سرداران بزرگ در جنگ زنگیان. ( ابن اثیر ج 7 صص 135 - 137 ).
شعرانی. [ ش َ نی ی ] ( اِخ ) شیخ ابوالمواهب عبدالوهاب بن احمدبن علی انصاری شافعی مصری معروف به شعرانی یا شعراوی. از بزرگترین دانشمندان و مؤلفان قرن دهم هجری بود و در علوم شرعی و جزآن مهارت داشت. وی از شاگردان شیخ جلال سیوطی و شیخ الاسلام زکریا انصاری و دیگر دانشمندان آن زمان بود و پس از کسب علوم دینی به تصوف گروید و ترک دنیا کرد و بیشتر روزها روزه بود. به سال 973 هَ. ق. در قاهره درگذشت. او راست 27 تألیف که از آن جمله است : الجواهر و الدرر الکبری. الجواهر و الدرر الوسطی. المیزان الکبری الشعرانیة المدخلة لجمیع اقوال الائمة المجتهدین و تعدیلهم و مقلدیهم فی الشریعة المحمدیة ( فقه شافعی ). الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر ( درتصوف ). ( از معجم المطبوعات مصر ) ( یادداشت مؤلف ).