سرط

لغت نامه دهخدا

سرط. [ س َ رَ ] ( ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( بحر الجواهر ).
سرط. [ س ُ رَ ] ( ع ص ) سخت دلیر. || بسیارخوار. ( منتهی الارب ). || کلان لقمه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سخت دلیر بسیار خوار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت