جهانتاب

لغت نامه دهخدا

جهانتاب. [ ج َ ] ( نف مرکب ) جهان تابنده. نوردهنده بجهان. فروغ بخشنده :
مگْزین در دونان چو بود صدر قناعت
منگر مه نخشب چو بود ماه جهانتاب.خاقانی.چو در آب جام جهانتاب دید
ز یک شربتش خلق سیراب دید.نظامی. || کنایه از خورشید. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) :
نیای خویشتن را دید در خواب
که گفت ای تازه خورشید جهانتاب.نظامی.|| ماه پنجم است از ماههای ملکی. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ).

فرهنگ عمید

تابنده و روشن کنندۀ جهان، عالم تاب: آفتاب جهان تاب.

فرهنگ فارسی

۱-( صفت ) نور دهنده بجهان تابنده بر عالم آفتاب جهانتاب . ۲- ( اسم ) ماه پنجم از ماههای ملکی .

فرهنگ اسم ها

اسم: جهانتاب (دختر) (فارسی) (تلفظ: jahan tab) (فارسی: جهانتاب) (انگلیسی: jahan tab)
معنی: روشنایی دهنده به جهان، روشن کننده عالم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال انگلیسی فال انگلیسی فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت