بی طعم

لغت نامه دهخدا

بی طعم. [ طَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + طعم ) بی مزه و بی لذت. ( ناظم الاطباء ). تفه. بی مزه. شیت. ویر. مسیخ. ( یادداشت مؤلف ) :
نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده
خار بی طعم که در کام حمار آید.ناصرخسرو.آب ماده ای است بی طعم. ( یادداشت مؤلف ).
رجوع به طعم شود.

فرهنگ عمید

بی مزه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال نخود فال نخود فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا