بهم پیوستن

لغت نامه دهخدا

بهم پیوستن. [ ب ِ هََ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] ( مص مرکب ) با هم متصل شدن. ملحق شدن. بهم آمدن : ودیگر آنکه پند و حکمت و لهو و هزل بهم پیوستند. ( کلیله و دمنه ). هر دو شق بهم پیوست. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) با هم متصل گردیدن ملحق شدن بیکدیگر .
با هم متصل شدن ٠ ملحق شدن بهم آمدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم