برجای مانده

لغت نامه دهخدا

برجای مانده. [ ب َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مانده و خسته و فرسوده از ماندگی. ( ناظم الاطباء ). || مبتلا به بیماری فالج. || بازپس مانده. وامانده.

فرهنگ فارسی

مانده و خسته و فرسوده از ماندگی یا مبت به بیماری فالج .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال آرزو فال آرزو