ابو یعلی

لغت نامه دهخدا

ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( ع اِ مرکب ) شاه مرغ. ( المرصع ).
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) در کشف الظنون این کنیت بی قید دیگری آمده است و کتاب کفایة فی اصول الفقه را بدو نسبت کرده است و ظاهراً او همان ابویعلی حمزةبن عبدالعزیز سَلاّ ر باشد.
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) ابن ابی زراعة، وراق. از اصحاب مازنی. مقدّمی در نحو و ثقه در روایات. او راست : کتاب الجامع فی النحو و آنرا به پایان نرسانیده است. ( ابن الندیم ).
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) ابن قلانسی. رجوع به حمزةبن اسدبن علی بن محمد تمیمی... و رجوع به ابن القلانسی... شود.
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) ابن هَبّاریّه. محمدبن محمدبن صالح هاشمی عباسی. شاعر مداح خواجه نظام الملک. رجوع به ابن هباریة... و رجوع به محمدبن محمدبن صالح... شود.
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) احمدبن علی بن مثنی تمیمی واعظ موصلی. محدث. او راست : جزئی در حدیث و کتاب معجم الصحابة و کتاب المسند. وفات بموصل در 307 هَ. ق.
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) جمهان. مولی یعقوب القبطی. محدث است.
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) حسین بن عبدالعزیزبن محمد الشاعر المعروف به چالوسی بغدادی. مولد ششم ذی الحجة سال 374 هَ. ق. و وفات پنجشنبه هشتم محرم 440. رجوع به کلمه شالوسی در انساب سمعانی شود.
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) حمزةبن اسدبن علی بن محمد. معروف به ابن القلانسی. رجوع به حمزة... و رجوع به ابن القلانسی... شود.
ابویعلی. [ اَ بو ی َ ؟ ] ( اِخ ) حمزةبن عبدالعزیز الملقب بسلّار یا سالار الدیلمی. یکی از اعاظم متقدمین فقهای شیعه. او اول کس است که اقامه جمعه را در زمان غیبت حرام شمرد. وی نزد مرتضی و مفید شاگردی کرده و از کبار تلامیذ این دو فقیه بزرگ است و اصل او از دیلم گیلان است از مردم رشت. ابویعقوب از موطن خویش به بغدادشد و بتحصیل علوم وقت پرداخت و اخص خواص سید مرتضی بود و سید او را زمانی بنیابت خویش ببلاد حلب فرستاد و گاه بود که او را بجای خویش بدرس میگماشت و آنگاه که ابوالحسن بصری نقض بر کتاب شفاء سید نوشت سید ابویعقوب را بنقض نقض او مأمور کرد و این علو مرتبه وی را میرساند و سید مرتضی را کتابی است بنام المسائل السلاّریة که در جواب سوءالات شاگرد خویش کرده است و وی در حلب بفقه و فتاوی فقهیه مشهور گردید. و در خلاصه علامه رحمه اﷲ آمده است که سلاّربن عبدالعزیز دیلمی شیخ ما مقدم در علم و ادب و جز آن ثقه و وجه است و او راست : المقنع در مذهب و التقریب در اصول فقه و المراسم العلویة والاحکام النبویة در فقه و الرد علی بن الحسن البصری در نقض الشافی والتذکرة فی حقیقةالجوهر و کتاب الابواب و الفصول در فقه و اینکه بعضی کتاب تتمةالملخص للمرتضی را بدو نسبت کرده اند غلط است چه آن تتمه از تصنیفات ابیطالب حمزةبن محمدبن احمدبن عبداﷲ الجعفری است که او نیز از شاگردان مفید و مرتضی بوده است و در کتاب نظام الدین قرشی موسوم به نظام الاقوال آمده است که وفات سلار بروز شنبه ششم شهر رمضان سال 463 هَ. ق. بود و صاحب تذکرةالاولیاء آورده است که قبر وی در قریه خسروشاه از قراء تبریز است و خسروشاه در قدیم شهری بزرگ از بلاد آذربایجان بود بیک منزلی تبریز و گویند ابن جنی نحوی معروف در اواخر حیات سَلاّ ر درک صحبت او کرد و از وی نحو فرا گرفت و در این وقت ابویعلی از کثرت ضعف قادر بر اکثار کلام نبود درلوحی مینوشت و ابن جنی آنرا قرائت میکرد و سیوطی درطبقات النحاة آرد: سَلاّ ر ( بالتشدید و بالرّاء )بن عبدالعزیز ابویعلی النحوی صاحب المرتضی ابی القاسم الموسوی قال الصفدی قراء علیه ابوالکرم المبارک بن فاخر النحوی و مات فی صفر سنة ثمان و اربعین و اربعمائة ( 448 هَ. ق. ). رجوع به روضات الجنات ص 199 و 200 شود.

فرهنگ فارسی

اوراست کتاب الجامع فی النحو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال اوراکل فال اوراکل فال فنجان فال فنجان فال شمع فال شمع