دیلمان. [ دَ ل َ ]( اِخ ) ( از: دیلم + ان ، پسوند مکان ). مکان دیلمها سراسر گیلان را در قدیم دیلمان و دیلمستان نامیده اند. دیلمان. [ دَ ل َ ] ( اِخ ) حدود العالم چنین نویسد: ناحیتی بسیار است. با زبانها و صورتهای مختلف که بناحیت دیالم باز [ خوانند ] مشرق این ناحیت خراسان است و جنوبش شهرهای جبال است و مغربش حدود آذربایجان است و شمالش دریای خزران است. ( حدود العالم ). بمعنی دیلم است که شهر باشد از گیلان. ( برهان ). نام شهری است از گیلان که موی مردم آنجا مجعد باشد و اکثر و اغلب حربه ایشان زوبین بود. ( فرهنگ جهانگیری ) : سپاهی بیامد ز هر کشوری ز گیلان واز دیلمان لشکری.فردوسی.رجوع به دیلم و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 223، 224، نزهةالقلوب ص 162، قاموس الاعلام ، تاریخ رشیدی ص 164، عیون الانباء ص 17 ج 2، مازندران و استرآباد رابینو، تاریخ بخارای نرشخی ص 116 تاریخ ایران باستان ص 1492، 1491 ج 2 شود. || ج ِ دیلم به معنی فردی از قوم دیلم. سپاهیان اهل دیلم : چو دیلمان زره پوش شاه و ترکانش به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنگال درست گویی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجه آهنین چنگال.عسجدی.قریب سی سپر بزر وسیم دیلمان و سپرکشان در پیش او [ حاجب غازی ] می کشیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133 ). دیلمان و همه بزرگان درگاه و ولایت داران و حجاب با کلاههای دوشاخ و کمر زر بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290 ). از سرهنگان و دیلمان و دیگر اصناف که با وی نامزد بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272 ). چو باد یافته از دست دیلمان زوبین.مسعودسعد. دیلمان. [ دَ ل َ ] ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان دیلمان بخش سیاه کل دیلمان شهرستان لاهیجان در 48 هزارگزی جنوب سیاهکل 18 هزارگزی باختر امام و 17 فرسخی شمال باختر قزوین در ارتفاع 1500گزی واقع است با هوای سردسیر و سالم و آب قصبه از دو چشمه و رودخانه پاشوران است و سکنه دائمی آن زمستان در حدود پنجاه خانوارو تابستان به دو هزار نفر میرسد زبان ساکنین محلی گیلکی و فارسی است شغل عمده سکنه زراعت ، کسب و گله داری است زمستان اکثر سکنه به سیاهکل و نقاط دیگر گیلان میروند. بقایای ابنیه قدیمی در اطراف قصبه از قبیل آجر و سوفال و مجاری تحت الارضی و غیره ثابت مینماید که در زمانهای قدیم آباد و پر جمعیت بوده است. مراتعو چمن زارهای اطراف دیلمان قابل اهمیت است. راه آن بهر طرف مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
فرهنگ فارسی
۱ - دهستانی از بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان و آن محدود است از شمال به سیاهکل از جنوب و مغرب به عمارلو از مشرق به سمام کوهستانی و محصور بارتفاعات منشعب از کوه درفک سردسیر و دارای چمنها و مراتع و چشمه سارها .مرکز دهستان مزبور نیز دیلمان نام دارد و قرای مهم آن عبارتست از :اسپیلی واقع در یک کیلومتری شمال دیلمان مرکز بخشداری و خوانین نشین دهستان قریه آسیا در ۹ کیلومتری مغرب دیلمان . مجموع قرای دهستان ۱۳۴ آبادی کوچک و بزرگ است و قریب ۹٠٠٠ سکنه دارد. ۲ - قصبه مرکز دهستان مزبور از بخش ساهکل و ۱۸ کیلومتری مغرب امام و ۱۷ فرسخی شمال غربی قزوین در ارتفاع ۱۵٠٠ متر سردسیر وسالم آب از دو چشمه و رودخانه پاشوران سکنه دایم آن زمستان حدود ۵٠ خانوار و تابستان به ۲٠٠٠ تن میرسد.۳ - گیلان ( سراسر گیلان را در قدیم دیلمان و دیلمستان نامیده اند ) حدود العالم چنین نویسد ناحیتی بسیار است . با زبانها و صورتهای مختلف که بناحیت دیالم باز مشرق این ناحیت خراسان است .
دانشنامه عمومی
دیلمان ( به زبان گیلکی: دیلٚمؤن ) یکی از شهرهای استان گیلان از توابع بخش دیلمان شهرستان سیاهکل در شمال ایران است. ارتفاع حدودی دیلمان از سطح دریا ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ متر است. درباره معنای واژه دیلم چندین فرضیه مختلف مطرح شده است. برای «دی» گاهی معنای سرما و زمستان بکار رفته است و با ترکیب آن با پسوند «لم» دیلم به معنای محل بسیار سرد است. این منطقه تا قرن پنجم هجری دیلم نامیده می شد و از قرن پنجم در متون نام دیلمان دیده می شود و اگر پیش تر از این نام استفاده شده بیانگر جمع اهل دیلم بوده است. در ترکیب دیگری " دی" به معنای دادار و آفریننده است و " لم " معنای رحمت و بخشایش دارد، ترکیب این دو رحمت و بخشایش دادار و آفریننده می شود، که شاید به جهت وسعت نعمت در سواحل جنوبی دریای مازندران باشد. در زبان طبری «لم» گاهی به معنای حصار طبیعی پوشیده از شاخه های سبز تمشک و نیز گیاه خاردار تمشک وحشی است و یکی از معانی «دی» نیز آبادی است که ترکیب آن معنای آبادی محصور در حصار های طبیعی از شاخه های سبز تمشک را می دهد. معنای دیگر لم در زبان طبری برکه عمیق، ژرف و گود است، اما انطباق آن بر دیلمان قطعی نیست زیرا دیلمان منطقه ای کوهستانی بوده است . براساس سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت دیلمان برابر با ۵٬۲۷۰ نفر بوده است. مردم شهرستان سیاهکل گیلک هستند و به زبان گیلکی سخن می گویند. در مناطق جلگه ای گویش بیه پیش از زبان گیلکی و در ارتفاعات این شهرستان مانند بخش دیلمان، گویش گالشی ( دیلمی ) از زبان گیلکی رایج است. گونه ای از گیلکی یعنی گالشی در نواحی دیلمان، اشکورات و املش رواج دارد. مهر استوانه ای یافت شده در یکی از گورستان های بخش دیلمان که گورهای گبرها نام دارند مربوط به بیش از ۵ هزار سال قبل می باشد. این مهر در موزه لنینگراد نگهداری می گردد. مطلبی دیگری از کتاب حدودالعالم المشرق من الی مغرب به تألیف ۳۷۲ ه. ق که در کتاب مازندران در تاریخ نیز بدان اشاره شده است به گونه ای که دیلمان را تعریف می کند تداعی کننده منطقه تنکابن تا سیاهکل امروزی می باشد:"دیلمان میان تبرستان و کوهستان ( جبال ) و گیلان است. مردمان آن دو گروه هستند:یک گروه بر کران دریا باشند. گروه دیگر در کوهستان ها، و گروهی هم میان ان دو، این منطقه دیلمان که بر کران دریا است ده ناحیه است، چون:لنزا، واریوا، لنگا، مرد، چالک رود، کرک رود، دیناررود، جودا هنجان ( جواهرده نتهیجان ) ، رودبار، هوسم ( رودسر ) .