جرود

لغت نامه دهخدا

جرود. [ ج ِ ] ( اِ ) آزاددرخت. زلزلخت. زنزلخت. طاحک. ( یادداشت مؤلف ).
جرود. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) جامه کهنه و سوده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
جرود. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است به دمشق. ( منتهی الارب ). نام موضعی است از اعمال غوطه دمشق از اقلیم معلولا که از نواحی دمشق است و ابوالقاسم حافظ در کتاب خود گوید: احمدبن خبیب بن عجائز ازدی در کتابی که بنی امیه ساکن دمشق و غوطه را در آن ذکر میکند از این موضع یاد کرده است. ( از معجم البلدان ).
جرود. [ ] ( اِخ ) از ولایات تابع طالقان است. رجوع به نزهة القلوب ج 3 صص 64 - 65 شود.

فرهنگ فارسی

از ولایات تابع طالقان است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال درخت فال درخت فال قهوه فال قهوه فال عشق فال عشق