ترنجی

لغت نامه دهخدا

ترنجی. [ ت َ رَ / ت ُ رُ ] ( حامص ) نشکنج و فشردگی با نوک انگشتان موضعی از بدن را. ( ناظم الاطباء ) ( از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 310 ب ). نشگون. وشگون. نیشگون.
- ترنجی کردن ؛ نشگون گرفتن :
رفیق سگ صفت در بزم دلدار
ترنجی میکند پنهان که برخیز.ابوالمعانی ( از شعوری ایضاً ).|| اثری که از آن ( ترنجی ) باقی ماند. ( ناظم الاطباء ).
ترنجی. [ ت ُ رُ ] ( ص نسبی ) به رنگ ترنج. ( ناظم الاطباء ). به رنگ و هیأت ترنج.
- ترنجی نمای ؛ مانند ترنج. ترنجی. بگونه و شکل ترنج :
ز پیروزه جامی ترنجی نمای
که یک نیمه نارنج را بود جای.نظامی.

فرهنگ فارسی

به رنگ ترنج . به رنگ و هیئات ترنج

دانشنامه عمومی

ترنجی ( به انگلیسی: Trangie ) یک شهرک در استرالیا است که در Narromine Shire واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس فال عشق فال عشق