تلخی کردن

لغت نامه دهخدا

تلخی کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خشونت و تندی کردن. بدخویی کردن. درشتی کردن :
گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس
تلخیی کان شکرستان می کند.سعدی.رجوع به تلخی و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

خشونت و تندی کردن . بدخویی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم