ام سالم

لغت نامه دهخدا

ام سالم.[ اُم ْ م ِ ل ِ ] ( ع اِ مرکب ) خنفساء. ( المرصع ). رجوع به خنفساء شود. || خرد. ( مهذب الاسماء ).
ام سالم. [ اُم ْ م ِ ل ِ ] ( اِخ ) ( راسیه ) زنی پرهیزکار بوده است. رجوع به صفوة الصفوة ج 4 ص 351 شود.
ام سالم. [ اُم ْ م ِ ل ِ ] ( اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 237 شود.

فرهنگ فارسی

نام چند تن از زنان صحابی بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد