دونم. [ دُ ن َ ] ( ص مرکب ) نیم خشک. کمی از تری مانده. میان خشک و تر. نه خشک و نه تر. نه خشک خشک و نه تر تر. ( یادداشت مؤلف ). - دونم شدن ؛ کمی خشک شدن. به خشکی نزدیک شدن. به حالی میانه تری و خشکی درآمدن.( یادداشت مؤلف ). دونم. [ دُ ن ِ ] ( ترکی ، اِ )واحد مساحت مساوی چهل قدم مربع. ( یادداشت مؤلف ).