حنو

لغت نامه دهخدا

حنو. [ ح َن ْوْ ] ( ع مص ) کج کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خم دادن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). || کوژ کردن پشت را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پیچیدن دست را و دو تا کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ساختن کمان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شفقت کردن. ( منتهی الارب ). مهربانی کردن. || پیر کردن : حناه الدهر؛ پیر کرد او روزگار. ( ناظم الاطباء ).
حنو. [ ح ُ ن ُوو ] ( ع مص ) مهربانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). مهربانی کردن بر فرزند و شوی نکردن بعد مردن پدر آنها. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || آرزومند شدن. ( آنندراج ). || حنو نعجة؛ گشن خواه شدن میش. ( ناظم الاطباء ).
حنو. [ ] ( اِخ ) ( یوم الَ... ) جنگی است مر بکررا بر تغلب و در آن باره اعشی گفته است : بعینیک یوم الحنو اذ صحبتهم. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
حنو. [ ح َن ْوْ / ح ِن ْوْ ] ( ع اِ ) خم دار و کج از هر چیزی خواه از بدن آدمی مانند استخوانهای ابرو و ریش و پهلو و خواه از غیر آن مانند پشته زمین و ریگ توده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هر چوب کج که در پالان خرد یا در پالان بزرگ است. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). چوب زین و پالان. || کوهه زین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جانب چیزی. ( منتهی الارب ).
حنو. [ ح ِ ] ( ع اِمص ) کژی. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) جانب. ( اقرب الموارد ). جانب هر چیزی. ( ناظم الاطباء ).
- حنو سرج ؛ اسم است برای هر دو قربوس مقدم و مؤخر. ( اقرب الموارد ).
|| نباتی است. ( منتهی الارب ). نام گیاهی است. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

مهربانی کردن.

فرهنگ فارسی

آنچه ازاعضای بدن که در آن کجی واعوجاج باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال فنجان فال فنجان فال تخمین زمان فال تخمین زمان