تیز تاز

لغت نامه دهخدا

تیزتاز. ( نف مرکب ) کسی که جلد می دود و تند تاخت می کند. ( ناظم الاطباء ). سریعالسیر. تندرو :
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.فردوسی.دگرموبدی گفت کای سرفراز
دو اسب گرانمایه تیزتاز.فردوسی.سوی جاهش سهم غیب تیزتاز
چون خرد منهی و کار آگاه باد.سنائی.یکی کاروان جمله شاهین و باز
به چرز و کلنگ افکنی تیزتاز.نظامی.با حلم پایدارت کوه گران سبک سر
با عزم تیزتازت برق عجول کاهل.سلمان.

فرهنگ فارسی

کسی که جلد می دود و تند تاخت می کند تند رو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم